ذهن زیبا

ساخت وبلاگ
عشق را بی معرفت معنا مکنزر نداری مشت خود را وا مکنگر نداری دانش ترکیب رنگبین گلها زشت یا زیبا مکنخوب دیدن شرط انسان بودن استعیب را در این و آن پیدا مکندل شود روشن زشمع اعترافبا کس ار بد کرده ای حاشا مکنایکه از لرزیدن دل آگهیهیچ کس را هیچ جا رسوا مکنزر بدست طفل دادن ابلهیستاشک را نذر غم دنیا مکنپیرو خورشید یا آئینه باشهرچه عریان دیده ای افشا مکنای بس آبادی که بوم یوم شدبر سر یک مشت گل دعوا مکنچون خدا بر تو خدائی میکنداضطراب از روزی فردا مکنمتحد گردید و طوفان شد نسیمدوستی با بی سر و بی پا مکنپشت بر محراب دل کردن خطاستقامتت را جای دیگر تا مکنچون بشمعی میرسی پروانه باشوز نگاه این آن پروا مکنپیش بیرنگان که مست حیرتتندگر دورنگی میکنی با ما مکنگر زآب برکه میترسی پریشدعوی غواصی دریا مکنمولانا ذهن زیبا...ادامه مطلب
ما را در سایت ذهن زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : virginiao بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 16:47

بعضی زندگی‌ها با صدایی باستانی که در طول زمان پژواک داشته، بهم پیوند خورده‌اند. آن صدا "سرنوشت" است. Prince of persia" the sand of time" ذهن زیبا...
ما را در سایت ذهن زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : virginiao بازدید : 18 تاريخ : پنجشنبه 31 فروردين 1402 ساعت: 18:35

گفت دانایى که گرگى خیره سرهست پنهان در نهاد هر بشرلاجرم جارى است پیکارى بزرگروز و شب مابین این انسان و گرگزور بازو چاره این گرگ نیستصاحب اندیشه داند چاره چیستاى بسا انسان رنجور و پریشسخت پیچیده گلوى گرگ خویشاى بسا زور آفرین مردِ دلیرمانده در چنگال گرگ خود اسیرهرکه گرگش را دراندازد به خاکرفته رفته مى‌شود انسان پاکهرکه با گرگش مدارا مى‌کندخلق و خوى گرگ پیدا مى‌کندهرکه از گرگش خورد دائم شکستگرچه انسان مى‌نماید، گرگ هستدر جوانى جان گرگت را بگیرواى اگر این گرگ گردد با تو پیرروز پیرى گرکه باشى همچو شیرناتوانى در مصاف گرگ پیراینکه مردم یکدگر را مى‌درندگرگهاشان رهنما و رهبرنداینکه انسان هست این سان دردمندگرگها فرمان روایى مى‌کننداین ستمکاران که با هم همرهندگرگهاشان آشنایان همندگرگها همراه و انسانها غریببا که باید گفت این حال عجیب"فریدون مشیری" ذهن زیبا...ادامه مطلب
ما را در سایت ذهن زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : virginiao بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 2:54

موسیقی از آنچه که ناگفتنی است و اختفای آن ناممکن ، حکایت می کند. ویکتور هوگو ذهن زیبا...
ما را در سایت ذهن زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : virginiao بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 2:54

نام این گل زیبا از یکی از زیباترین و غم‌انگیزترین داستان‌های شاهنامه "سوگ سیاوش" میاد.سیاوش که از آتش بی‌گناهی سرافراز بیرون میاد اما باز هم خطر و بدگمانی در کمین اوست.از هر قطره خونش که روی زمین می‌افتد، همان لحظه گیاهی می‌روید که "گل عشق" یا "برگ سیاوشان" یا "پرسیاوشان" نام دارد. گیاهی که هر چه بریده بشه باز هم رشد می‌کنه و برگ جدید از آن رویش داره و نماد زندگی پس از مرگ و جاودانگی سیاوش است. یکی تشت بنهاد پشتش گرویبپیچید چون گوسفندانش رویبرید آن سر شاهوارش ز تنفکندش چو سرو سهی بر چمنبه ساعت گیاهی برآمد ز خونبدان‌جا که آن تشت کردش نگونگیا را دهم من کنونت نشانکه خوانی همی خون اسیاوشانبسی فایده هست خلق را از اوکه هست اصلش از خون آن ماه‌رو"شاهنامه" ذهن زیبا...ادامه مطلب
ما را در سایت ذهن زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : virginiao بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 2:54

با "در میان ستارگان " روزهایی رو میبینی که اکسیژن کافی برای ادامه حیات نیست، نابودی بیوسفر و طوفان‌های خاک، در نتیجه محصولات کشاورزی به علت بادزدگی نابود می‌شوند. "دکتر برند" و گروهی از دانشمندان ذهن زیبا...ادامه مطلب
ما را در سایت ذهن زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : virginiao بازدید : 39 تاريخ : پنجشنبه 24 مهر 1399 ساعت: 12:56

این برگ های زرد

به خاطر پاییز نیست

که از شاخه می‌افتند

قرار است تو از این کوچه بگذری

و آنها

پیشی می گیرند از یکدیگر

برای فرش کردن مسیرت

"یغما گلرویی"

ذهن زیبا...
ما را در سایت ذهن زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : virginiao بازدید : 34 تاريخ : پنجشنبه 24 مهر 1399 ساعت: 12:56

بلندی های بادگیرچند سال پیش علاقه زیادی به خواندن کتابهای کوچک انگلیسی که سطح بندی شده اند داشتم. روزی کتاب بلندی های بادگیر را خریدم که خلاصه ای از داستان اصلی بود. قبلا فقط اسمش را شنیده بودم. با اینکه یکی از بهتری ذهن زیبا...ادامه مطلب
ما را در سایت ذهن زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : virginiao بازدید : 54 تاريخ : سه شنبه 2 ارديبهشت 1399 ساعت: 15:52

 

ذهن زیبا...
ما را در سایت ذهن زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : virginiao بازدید : 77 تاريخ : جمعه 17 آبان 1398 ساعت: 16:41

 باز هم بعد از یکسال تکرار شد، حسش کردم، اولین بار هم 7 ام شهریور، ساعت 3 ظهر، و حسش آرامش عجیبی داره نمیتونم مثالشو بیارم چون واقعا نابه. شهریور رو میگم.سایه نیمه ظهر شکلش عوض شده، انگار مایل شدن زمی ذهن زیبا...ادامه مطلب
ما را در سایت ذهن زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : virginiao بازدید : 70 تاريخ : جمعه 17 آبان 1398 ساعت: 16:41